یک پاسخ کوتاه به ارجفنامه آقای ضیا باری بهار
محمد همایون سرخابی   محمد همایون سرخابی

اخیراًً در سایت وزین آریایی مضمونی به قلم آقای ضیا باری بهار تحت عنوان ( ما بدخشی را از روی خط فکری اش میشناسیم ، نه به نسبت قوم و تبارش ) نظرم را بخود جلب کرد . این کمترین که ارادت خاصی به نام پر ابهت و شخصیت بی بدیل بدخشی بزرگ داشته و دارم ، با بی صبری و علاقمندی خاصی آن را مطالعه نمودم .                                                                       

دردا و دریغا آقای ضیا باری بهار ( به خاطر بیان یک حقیقت ) با کم مهری و عصبیت کودکانه هر آنچه در لجن فکری خود انباشته و اندوخته بودند نثار من و محترم دوکتور عنایت الله             شهرانی نموده اند ، که سخت موجب نگرانی و کدورت خاطرم گردید .                                

هرچند کوشیدم فرموده حضرت  مولانا بلخ  ( هست با ابله سخن گفتن جنون ) را در زمینه رعایت نموده  و خاموشی اختیار نمایم ، ولی به منظور روشن شدن اذهان خوانندگان گرامی یکی دو حرفی را با پوزش برای آخرین بار پیرامون ارجفنامه آقای ضیا باری بهار جهت قضاوت دوستان گرامی تقدیم حضور شان می نمایم .                                                                              

طوریکه خوانندگان ارجمند ما اطلاع  دارند درماه نوامبر سال 2009 تر سایی به خاطر یاد و بود و بزرگداشت از 30 سالروز شهادت استاد بزرگ محمد طاهر بدخشی شهید ، مطالب ارزشمندی از جانب دوستداران ، علاقمندان و ره روان راه او در سایت های مختلف انترنیتی منجمله سایت زیبای آریایی نشر گردیده بود . مطالعه مطالب منتشره و بخصوص مطالعه مضمون بلند بالای محترم پوهاند استاد بسم الله خان ( توردیقل میمنگی ) یکی از دوستان نزدیک و هم پیمان خط فکری  بدخشی شهید تحت عنوان ( بدخشی را از نو باید شناخت  ) سخت بر من اثر گذاشته  تشویق و وادارم  نمود تا من نیز مانند سایر ارادتمندان او دفترچه خاطراتم را بگشایم و از آغازین روز های آشنایی با آن بزرگ مرد تاریخ میهن مطالبی را به حسن نیت تحت عنوان ( یکی دو حرف از خاطرات ماندگار مبارز مرد تاریخ شاد روان استاد طاهر بدخشی بزرگ ) پیش کش دوستدارانش نمایم تا ارادت و علاقه شخصی  خویش را بیان نموده  باشم .                              

اگر دوستان ارجمند مطالب ارایه شده یک سال قبل این جانب را مورد مطالعه قرار بدهند ، به سادگی در خواهند یافت که هیچ  گونه ادعای مبنی بر تاجیک بودن و یا اوزبیک بودن بدخشی بزرگ به عمل نیامده ، ولی صرفاً از معرفت و آشنایی او به زبان  اوزبیکی مطالب اندکی بیان گردیده است که آنهم  دال بر قابلیت و استعداد او می نماید نه بر تعلقات اتی نیکی  اش . ولی به جرم بیان این حقیقت چنان مورد غیض و خشم دور از عقل و منطق آقای باری بهار قرار گرفته ام  که نغاذ الله سنگ جاهلیت را به سوی خانه خدا پرتاب نموده باشم .                                       

 اما هرگز نمیتوان این حقیقت را با خیره سری و شماتت کتمان و پنهان نمود که بدخشی بزرگ ترک تبار و اوزبیک نیست و از تکلم به زبان مادری خویش نیزعاجز و محروم  بوده است  .                    

( چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است  )                                  

بناً به خاطر روشن شدن این حقیقت که بدخشی بزرگ منسوب کدام قوم و تبار است به ارایه یکی دو  سند مستند اکتفا و بسنده  می نمایم .                                                                          

1 - محترم  استاد گرامی کریم شاه میر سابق عضو کدر علمی دیپارتمنت فلسفه فاکولته علوم اجتماعی پوهنتون کابل در مصاحبه که قبلاً با محترم قیام الدین پهلوان رئیس شورای ولایتی حزب سازا در  شهر فیض آباد ولایت بدخشان انجام داده اند و خوشبختانه آن مصاحبه در اکثر سایت های انترنیتی منجمله سایت گفتمان نیز اقبال نشر یافته است چنین می خوانیم که :                      

محمد طاهر بدخشی از خانواده پدری اش از میرهای اوزبیک تبار ارگو باشنده ساحه میر شکارران ناحیه سوم شهر فیض آباد بدخشان است و پدر کلانش میرزا ناصر نام داشت که دارای چهار پسر هر یک محمد ذاکر،  عبدالرحمن  ، محمد شاکر و عبید الله و یک دختر به نام رابعه داشت . محمد ذاکر پدر بدخشی فرزند بزرگ خانواده با دختر وکیل لطف الله لطفی فرزند ملا قاسم از آقسقالان قریه دانشمند تاجیک تبار اهل گذر کفش دوزان ازدواج نموده است .                       

2 - یکی از شخصیت های فرهیخته  سیاسی کشور محترم انجنیر غلام سخی غیرت سفیرکبیر سابق افغانستان در مسکو در نشریه ( یاد نامه طاهر بدخشی ) یکی از نشریه های سازمان انقلابی زحمت کشان افغانستان سال 1369 تحت عنوان (  در راه عاشقی ) با صراحت بدخشی بزرگ را از تبار ترک ها و اوزبیک های افغانستان برشمرده است ، خدا کند که آقای بهار ایشان را به پای میز محاکمه نکشانند . از اینکه چرا بدخشی شهید نام فرزانه فرزند شهید خود را بایقرا گذاشته بود و  روی کدام دلیل پیرامون آریانا و آریانا بازی ها  که چه مفهومی دارد مطالب مفید و ارزشمندی  را انشاء نموده مربوط خود ایشان است و قضاوت را به خوانندگان عزیز می سپارم ، زیرا من هرگز به این چنین جعل کاری ها علاقه و دلچسپی چندانی نداشته و ندارم  .                                     

 ابراز نظر پیرامون نوشته ها و نظریات دیگران چه تاییدی باشد چه انتقادی امریست کاملاً عادی و مروج ، مگر عدم رعایت عفت قلم که جز دشنام چیز دیگری بیش تلقی نمی شود ، دور از ادب و اخلاق انسانی و نویسندگی است و سخت مردود شمرده میشود . انتقاد بر دیگران ساده و آسان است ولی نویسنده قبل از آنکه دنبال انتقاد برود لازم است در جهت قضاوت بر اعمال و روش خود نیز نظر اندازی نموده سعی ورزد تا نقد خویش را به روی حقایق و داوری وجدان مورد ارزیابی قرار بدهد نه احساسات .                                                                                 

هیچ انسانی از اشتباه و عیوب خالی نیست مگر حقیقت را جعل نمودن و بدون موجب و دلیل بر دیگران تاخت و تاز نمودن معرف شخصیت ضعیف نویسنده می باشد ، زیرا ( از کوزه همان برون طراوت که در اوست ) . آقای ضیا باری بهار که تا گلو در مرداب پان ایرانی ستی به سختی فرو رفته ، کوشیده است با استعمال چنین کلمات زشت عقده های حقارت دوران کودکی و نو جوانی خود را با آن تلافی نموده  و خویشتن را اقناع بخشد .                                            

متاسفانه در کشور عزیز ما افغانستان  شمار این چنین افراد عقده مند و ضعیف النفس کم نیستند ، وقتی که چنین افراد مریض دست به قلم میبرند ، آگاهانه و یا نا آگاهانه آنچه در لجن فکری خویش اندوخته اند ، بر روی کاغذ فرو می ریزند و جز نفرت و تهوع برای خواننده چیز دیگری را به ارمغان نمی آورند . بیان مطالب کینه توزانه و یا قضاوت های کودکانه به گفتار و نظریات دیگران سلامت فکری و شخصیت اجتماعی نویسنده  را نیز زیر سوال می برد . یقین کامل دارم جمع بندی و تحریر چنین ارجفنامه ها با خط فکری پیروان بدخشی شهید سخت در تضاد است .   

این قلم بنابر احترام خاصی که به بدخشی شهید ، خانواده و پیروان راه او داشته و دارم ، نمی خواهم  و نمی توانم بیش از این باعث کدورت خاطر آنها و سایر خوانندگان عزیز گردیده و مانند آقای بهار یاوه سرایی نمایم .  زیرا این قلم از سالیان درازی است که با چنین گرایشات منفی و تمایلات مردود وداع نموده ، ارزش حقیقی و وجاهت انسانی افراد و اشخاص را به پاکی ، صداقت ، وطن پرستی و انسان دوستی او جستجو می نمایم نه بر تعلقات قوم ، زبان و باور هایش بدخشی شهید جز رفاه و سعادت انسان زحمت کش میهن و حفظ منافع آنها  اندیشه و آرزوی دیگر نداشت ، او از تمایلات و گرایشات به رنگ ، قوم ، نژاد ، قبیله ، دین ، مذهب و زبان گریزان  بود . زیرا او در کمال بلوغ فکری خود رسیده بود و در میان  همه توده های محروم میهن ، بخصوص روحانیون و روشنفکران جایگاه خاصی پیدا نموده  و از احترام  زیادی برخوردار بود . بدخشی بزرگ مرد با فرهنگ ، ادیب فرزانه ، شخصیت نستوه و قابل اعتماد برای همه ملیت های کشور ما بود . دریغا حینیکه او حل مسله ملی را در کشور مطرح میکرد عده ای از افراد به ظاهر روشنفکر ، در باطن وابسته با حلقات نظام فاشیستی حاکم مهر تجزیه طلبی و سکتاریستی را به او حواله نموده و از هیچ نوع توطئه و دشمنی با او دریغ نمی ورزیدند . متاسفانه بدخشی شهید قربانی خشونت عمال فاشیزم شد .                                                    

قابل یاد آوری می دانم که نسخه های بکر و تیزس های علمی و منحصر به فرد بدخشی شهید  که جامعه را بسوی رفاه ، سعادت و خوشبختی همگانی رهنمون میگردید ، حتی برای بسی شخصیت های طراز اول سیاسی افغانستان نیز سخت دشوار ، غیر قابل هضم و تحمل بود . او خوب میدانست که اندیشه های کلیشه ای صادر شده از خارج ، حرکات تند چپ روانه و کودکانه درد ملت را مداوا نمیکند و متضمن صلح ، آشتی ملی و رفاه همگانی  در کشور نمیباشد . او بنیان گذار تفکر نوین ملی و عدالت اجتماعی در کشور است  و اندیشه های پاک و انسانی آن مبارز مرد راه عدالت و داد خواهی ،  برای همیش زنده و جاوید خواهد بود .                                         

بدخشی بزرگ حق بزرگی به ره روان خود نیز دارد تا راهش را از هر نوع آلودگی ، غرض و مرض منزه و پاک نگهدارند . دریغا شخصیت های ضعیف و عقده مند  چون آقای ضیا باری بهار که به سختی در باتلاق اندیشه های پان ایرانیست ها فرو رفته ، قدرت و قابلیت تشخیص دوست از دشمن را نیز از دست داده و بی شرمانه به هر سو حمله ور و دندان نشان میدهد ، متعلق به شخصیت ضعیف خود وی است ، نه به پیروان اندیشه های پاک و انسانی بدخشی بزرگ .              

                                                            

هر که  با  دونان  نشیند همچو  دونان  دون  شود ---- با خردمندان  نشیند  تا  خرد  افزون  شود

اسب تازی را ببندی گر دو  روزی نزد خر  ----- رنگ او همگون نگردد خوی او همگون شود

 

بگذار رو سیاهی ابدی نصیب کسانی گردد ، که با نام بدخشی بزرگ تجارت سیاسی می نمایند .   

  

 ومن الله التوفیق       

از لندن  1 ماه آگست 2010


August 5th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات